مساله روز
-
هفته مصيبت !!!
به نام خدا در هفته جارى ، كشور و مردم عزيزمان با مصائب مختلفى نظير ترور سردار سليمانى ، شهداى تشييع جنازه كرمان ، سقوط هواپيماى اكراين با مرگ تعداد زيادى از مهندسين دانشگاهاى صنعتى شريف، علم و صنعت ايران و صنعتى اصفهان ، خانواده هاى بانكى مان و همچنين واژگونى اتوبوس در سوادكوه مازندران مواجه بود . در اينجا بمناسبت هاى فوق سوگنامه زير راكه اثر جاودانه استاد حسين عليزاده ميباشد با آرزوى پايان يافتن اين مصائب انتشار داده و بهمراه همه ایرانیان عزیز در اين شب جمعه دست بسوى آسمان گشوده و دعا ميكنيم كه الهى اين همه مصيبت در همين هفته بپايان برسد . آمين يا رب العالمين (https://t.me/c/1415434025/549)...... -
دوران پسا سردار
به نام خدا رویداد ترور سردار سلیمانی وواکنش جمهوری اسلامی دربرابر آن آنقدر غیر مترقبه بود که میتوان این رویدادرا عامل مهمی برای منطقه وایران خودمان دانست وتاریخ سیاسی کشوررا به پیش وپس از این رویداد تقسیم کرد. آنچه قطعی است سردار موفق شد در منطقه پایگاه های مردمی علیه سلطه آمریکا بوجود آورد وشاید هم کارش تمام شده بود که علنا خودرا درمعرض ترور قرار داد وبه آرزوی نهائی خود نیزرسید . بنابراین دوران سردار سلیمانی در سپاه قدس پایان گرفت وبنظر بنده دیگر تکرار نخواهد شد واین وظیفه بردوش سرداران پیرو او در منطقه قرار گرفته است وحرکت تروریستی آمریکا وپاسخ جمهوری اسلامی این پرونده را بست. اینک دوران پسا سردار آغاز می شود چند روزی به تعزیت برای وی ورویدادهای دلخراش همزمان خواهد گذشت و جمهوری اسلامی ایران باید برای ادامه مسیر آغازگر راهی نوین باشد . اگر تصور براین است که همان راه گذشته قابل ادامه هست بس خطاست واعتراضات مردم درکمین است . یا باید درسیاست های موجود تغییر عمده داد مانند تغییر درسیاستهای اقتصادی وسیاسی واگر هم ممکن نیست باید براساس اصل 59 قانون اساسی همه پرسی انجام شود وراه کار آینده کشور با خود مردم در میان گذاشته شود .جز این دو راه دیگر ادامه وضعیت گذشته نا ممکن است وخسارت بار . منتظر تجمعات 22 بهمن ویا انتخابات نباشیم تا چیزی را اثبات کنیم 4 دهه این را رفته است باید دوره پسا سردار راه دیگری باشد که مردم بپذیرند چون هزینه این همه خسارات درگذشته را آنان پرداخت کرده اند ...... -
مابه ازاء ترور سردارسلیمانی وهمراهانش
به نام خدا چه چیز میتواند خون ریخته شهید را جبران کند ؟ وقتی که خداوند خریدار جان شهید است وجبران آنرا با بهشتش می کند ما درقبال ترور شهیدانمان از اجنبی چه چیزرا مطالبه کنیم تا جبران شود؟ آقای رئیس جمهور آمریکا برای خروج خود از عراق مطالبه تریلیون دلار کرده است .آنها برای همین دلارها در سرزمین ما رخنه کرده وجا خوش کرده ودل بدان خوش دارند. تنها چیزی که میتواند جبران خطای فاحش رئیس جمهور ایالات متحده را بنماید اخراج آنان از منطقه است . نه ترور نه نابودی چیزی تنها باید آمریکارا از منطقه بیرون کرد .آن هم با بهره از نیروی مردم وبا مجوزهای قانونی وبین المللی مقابله نظامی با متجاوز تا بن دندان مسلح خردمندانه نیست . باید به مردم خود تکیه کرد وحقوق آنان را رعایت نمود تا همگان درمسیر قانون پشتیبان این حرکت باشند باید از ابزارهای قانونی بمصاف آنان رفت ونشان داد که هیچ سلاحی برنده تر از سلاح مظلوم وقانونمداری نیست....... -
پایان راه سردار وآغاز راه سرداران
به نام خدا مهمترین مساله ای که سردار سلیمانی با آن درگیر بود مقابله با نفوذ آمریکا در منطقه بود وتوانست دراین راه توفیقاتی هم بدست آورد وازجمله برچیدن بساط داعش گروه تروریستی ساخته وپرداخته ایالات متحده بود. او در این مسیر توانست با کمک مالی از ایران ومدد جوانان کشورمان پایه های مقاومت را دربرابر نفوذ آمریکا در کشورهای منطقه ازجمله عراق سوریه لبنان یمن و...ایجاد کند وبا پرورش نیروهای بومی براین امر پیروز شد و بنظر میرسید که کار سردار پایان یافته وحودنیز میل به رفتن داشت و این امر با دست بیگانه ونفوذی ها عملی شد وسردار برای همیشه از میان مردمان منطقه عزیمت کرد وبنظر میرسد که دیگر جایگزینی نه در منطقه ونه ایران داشته باشد چون با تحریمها نه امکان کمکی درمیان است ونه میتوان انتظار داشت که چنین فردی ممتاز به این زودی ها درکشورمان سربرآورد اما سردار راه را به سرداران جوان ومنطقه نشان داد وشیوه مبارزه را بدانها آموخت .آنان دیگر نیازی به سلیمانی ندارند چون خود سلیمانی هارا در اختیار دارند .این بار دشمن دیگر با ایران وسردار سلیمانی روبرو نیست او با سلیمانی ها ومردم منطقه روبروست .کارزار بس دشوار شده است وملت ایران فرصتی دارد تا به باز سازی درون خود وبرای ملت خود تلاش کند .سهم ملت بزرگ ایران برای منطقه پرداخت شد واینکه جوانان غیور منطقه خود باید راه سردار ایرانی را بپیمایند ...... -
امام ونائب حقیقی ایشان کیست؟
به نام خدا برای آگاهی دوستان علاقمند می نویسم 1-امام حقیقی کسی است که خودرا به ما اثبات می کند بنابراین برای شناخت امام حقیقی نیازی به داشتن نشانه وآدرسی نیست هرکس مدعی امامت شد قطعا قلابی است مگر بتواند اثبات کند ولذا درطول 12 قرن گذشته از غیبت کبری تا کنون کسی نتوانسته است ادعای خودرا اثبات کند ولذا تماما قلابی بوده اند. 2-نائب حقیقی امام کسی است که صلاحیت علمی درامر فتوا وتقوای لازم داشته باشد و هر فردی که چنین شرطی داشته باشد نائب حقیقی اوست ولذا نیابت امام با انتخابات نیست .منتخب مردم برای رهبری وکیل مردم است امام علی به مردم می فرمودند شما مرا برگزیدید هرگاه مایل نباشید کنار میروم خلافت ورهبری علی بستگی به انتخاب مردم بود اما امامت او که مبتنی برعلم الهی بود منصوب خداوند بود...... -
معجزه یکتائی وضرورت احترام به باورهای یکدیگر
به نام خدا درباور موحدان خداوند یکتاست وعین ومثل وشبیه ونظیر ندارد میتوان قائل شد که آفریده های او هم از این خصوصیت برخوردارند . بگونه ای که هیچ موجودی مثل موجود دیگر نیست و تنها خود اوست که مثل اوست واین وحدت حقیقتی شگرف است . آنچه در پیکر وظاهر مادی مثلا انسانها مشاهده میگردد هیچ انسانی در همه جهات مانند ندارد اثر انگشت آنان یکسان نیست تعداد سلولها وگلبولها موها همینطور .گوئیا تقدیر اینستکه هر موجودی یکتا باشد . واما در باره روح وروان او که دریافت کننده انواع مفاهیم وعلوم ومعارف است. هر انسانی دارای قدرت توهم تخیل تعقل ودرک معرفت بی واسطه (عرفان) با ظرفیت خاص خودش هست که متناسب با پیکر مادی اوست . بنابراین میتوان دریافت که باور هرشخص هم خاص اوست وکاملا مانند دیگری نیست. ممکن است در کلیات مثلا دونفر خدا باورند اما شناخت آنان متفاوت است وتازه خود خداباوری هم دریافت متفاوتی دارد . در نتیجه اگر از چند نفر بخواهیم دقیقا هریک از امری تعریف کنند شاید هرگز تعاریف آنان مثل هم نخواهد بود .چون هر انسانی با الفاظ ومفاهیم موجود دردرون خود تعریف میکند واگر ظرفیتها متفاوت است پس پاسخها هم گوناگون خواهد بود واین همان معجزه یکتائی در هستی است. حال که چنین است اگر بخواهیم بردانش خود بیافزائیم راهی جز احترام به باورهای دیگران نداریم وچون باورها اموری شخصی اند وهر شخصی باور خودرا دارد باید به باورهای دیگران با دیده احترام نگریست تا زمینه ارتباط برقرار شود وبا مباحثه منطقی باورها اصلاح وترمیم گردد....... -
ممنوعیت دخالت روحانیون ونظامیان درسیاست
به نام خدا مساله عدم دخالت روحانیان ونظامیان درسیاست امری شناخته شده در جهان امروز است ودر کشورهای غربی این ممنوعیت عملا وقانونا وجوددارد. اما بدنیست درباره آن اندکی بنویسم . این دوگروه که یکی به امور نظامی اشتغال داشته ودیگری به امور دینی هردو دارای کسوت ویژه ای هستند وشاید بجز این دومورد درجامعه کسی ملبس به لباس خاصی نیست .یکی درخدمت قدرت حاکم ودیگری درخدمت خداودین او . تاریخ نشان میدهد که هرگاه چنین صنفی وارد حوزه سیاست شده اند مردم از حقوق اجتماعی خود ازجمله آزادی ودموکراسی محروم می شوند وآزادی بیان و رسانه محدود میگرددولذا دخالت این دوگروه را در سیاست ممنوع کرده اند . البته ذکر دو نکته هم خالی از فایده نیست یک اینکه چون ورود به سیاست ومدیریت جامعه حق هر شهروندی هست نظامی ها وروحانیون میتوانند ازکسوت خود جدا شده واز این حق خود بهره برند . دو اینکه روحانیون ونظامی ها نباید در سیاست ومدیریت کشور حضور پیدا کنند بمعنی این نیست که دین وارتش ازجامعه حذف میگردد . ارتش درهر کشوری مورد نیاز است ونظم وامنیت جامعه درگرو آن است وزیر نظر مدیریت جامعه اداره می شودواز طرفی دین در یک جامعه ای که اکثریت مردم آن دیندارند میتواند زیر بنای قوانین جامعه باشد اما مدیریت همچنان در دست منتخبان مردم است مدیریت جامعه باید نماد قدرت ملت باشد که منتخب آنهاست نه نماد قدرت زر وزور وتزویر...... -
یکی برسرشاخ وبن می برید
به نام خدا زمانی که شورای نگهبان بنابراصل98 نظارت خودرا برانتخابات موضوع اصل99قانون اساسی تفسیر موسع نمود وآنرااستصوابی تلقی کرد کسی باور نمیکرد که آن شورا بر سرشاخ نشسته وبن آنرا می برد. در همان زمانها پدر علم حقوق مرحوم استاد کاتوزیان اعلام داشت: شورای نگهبان از صلاحیت خودش تجاوز کرده و کشور را به بن بست میکشد 1-روسای جمهور که بنابراصل113مسوولیت اجرای قانون اساسی را داشتند میتوانستند اعتراض نموده وبا تقدیم لایحه ای به مجلس این تفسیر را ملغی کنند 2- نمایندگان دوره های مختلف مجلس شورای اسلامی میتوانستند با تصویب یک طرح در مجلس چنین نظارتی را ملغی نمایند 3- رهبری براساس اختیار مطلقه میتوانستند چنین تفسیری را مردود اعلام کنند اما مگر اینان که برمبنای همان نظارت استصوابی انتخاب شده بودند تمایلی داشتند که چنین کنند؟ سکوت آنان نتیجه خودرا داد وشورای نگهبان نه تنها اعتبار خودرا ازدست داد بلکه جمهوریت نظام را نیز به مسلخ کشاند و نشان داد که نظر وپیش بینی پدر علم حقوق کاملا درست بوده وآن شاخه یشکست....... -
دین حکومتی یا حکومت دینی
به نام خدا شاید این دو اصطلاح بدلیل وجود دو واژه مشترک یکی تلقی شود اما چنین نیست وکاملا باهم متغایرند. 1-دین برای هدایت فرد است ازنقطه اغاز تولد تا پایان راه .فرد آزادانه دین را برمی گزیند ودین راه وروش را بدو می آموزد وفرد با بندگی خدا مسیررا تاپایان طی می کند .آنچه خداوند آفریده انسان است وانسان اصیل است ولذا هدف دین رشد وسعادت انسان است . دین کاری به حکومت ندارد چه حکومت ساخته دین نیست .تنها شخصیت حقوقی موجود دردین همان امت است که به مجموعه پیروان یک دین تحت رهبری پیامبر وامام ومرجع دینی خود اطلاق می گردد که درسراسر گیتی حضوردارند .این شخصیت در جوامع بشری برسمیت شناخته نشده است .در نتیجه دین دارای حکومت نیست و مفهوم دین حکومتی ساختگی وجعلی است . شاید هر حکومتی چه دیکتاتوری ویا دموکراتیک برای خود دینی ترتیب دهد ولی دین خود برای افراد بشر است نه جامعه وشخصیت حقوقی دیگر 2-حکومت منتخب مردم است برای مدیریت امور اجتماع خود چه دیکتاتوری باشد که منتخب اقلیتی است ویا دموکراتیک . حکومت میتواند شیوه کار زیربنای قوانین ومدیران خودرا مرتبط با یک دین قرار دهد ودرنتیجه حکومتی دینی تلقی شود .این اصطلاح درست است ووجود خارجی دارد . این حکومت درچارچوب مرزهای یک کشور حاکم است چون منتخب مردم آن کشورند. تمام اشکال کار از اینجا اغاز میگردد که دخالت دین را تا کجا در جامعه وارد کنند از حداقل تا حداکثر که ظاهرا در جمهوری اسلامی بسوی حداکثری رفته است و موجب واکنشهائی ازسوی مردم شده است حداقل دخالت دین در این حکومت میتواند تنها در نظارت دین برقوانین باشد و حداکثری آن حضور روحانیت در همه قوا وولایت فقیه در راس آن باشد که نتیجه این حداکثری رنگ باختن حقوق مردمی است که خود بانی حکومت بوده اند وبعبارتی یک صنف دینی برهمه ارکان کشور مسلط شود . این مشکل مانند سلطه یک اقلیت سرمایه دار در جامعه دموکراتیک غیر دینی است مانند آمریکا مشکل حکومت ایران همانستکه در آمریکا وجوددارد یکی رنگ دینی ودیگری رنگ دموکراسی کاملا لیبرال نتیجه:دین حکومتی بی معناست وحکومت دینی با حداقل دخالت دین یعنی نظارت برقوانین وحذف سایر دخالتها میتواند رافع مشکلات موجوددرجمهوری اسلامی ایران باشد....... -
آنچه داشتیم وباید دوباره بدست آوریم
به نام خدا نظام انسانی برپایه دواصل قانون الهی وبشری است و تلفیق این دو با یکدیگر الزامی است حداقل در جامعه ایران که اکثریت مردمان آن پیرو اسلام ومذهب اهلبیت اند . جدائی این دو از یکدیگر یا منجر به حکومتی دینی ومستبد میگردد ویا یک حکومت لیبرال که هردو با طبیعت مردم ما سازگار نیست .این امر در یک صدسال گذشته تجربه شد ودر انقلاب مشروطه دیدیم که مردم با حکومت غیر دینی کنار نیامدند وبا انقلاب بعدی اصل اسلامیت قوانین را درمتمم قانون اساسی گنجاندند اما متتاسفانه در دوره پهلوی ها بدان توجه نشد ومنجر به انقلاب اسلامی در 57 شد واینک نیز پس از4 دهه بار کفه بسوی یک حکومت دینی صرف سنگینی میکند وباز همان آش وهمان کاسه . تنها راه تلفیق آن دو اصل است یکی اسلامیت نظام که با انطباق قوانین با مقررات اسلام است ودیگری اجرا وقضا که برعهده خود ملت است نه روحانیت . بنابراین طرح مدیریت جامعه باید بدینگونه باشد که باحضور فقهای معرفی شده ازسوی مراجع دینی در مجلس تا قوانین منطبق با اسلام باشد ودیگر اینکه قوای مجریه وقضائیه کاملا در اختیار نمایندگان مردم اینگونه میتوان روح اسلام را در قوانین یافت چرا که فقها برآن نظارت دارند وقدرت ملت را در اجرا وقضا دید که در قوای مجریه وقضائیه حضور کامل دارند .با این شیوه دیگر نیازی به حضور روحانیت در مدیریت کشور نیست وآنان همگی زیر نظر مراجع دینی نقش تربیتی خودرا درمیان مردم واز طریق مساجد ایفا می کنند و رابطه مردم با روحانیت کما فی السابق خارج از محدوده دولت ومدیریت کشور است. ......